شانار

شانار

شانار یعنی‌ شکوفه ی انار.... وبلاگ دیگرم:www.sourwine.blogfa.com
شانار

شانار

شانار یعنی‌ شکوفه ی انار.... وبلاگ دیگرم:www.sourwine.blogfa.com

سی رنگی با ناز و عشوه اومد سمت صندلی من با یه جهش پرید بالا و لم داد روی پاهام.سرشو نوازش میکردم اونم خرخر میکرد و خودشو بیشتر لوس میکرد واسم. تو داشتی طرح نمایشنامه ات رو واسه فرهاد میگفتی... از کی تا حالا فلسفه مارکسیستی میخونی تو بچه! یادمه یه سال و نیم پیش بود که به نظرم یه پسربچه ی احمق ولی با استعداد و با ایده های خوب میومدی! پسربچه احمقی که توی ادبیات افتضاح بود ولی بدن خوبی داشت و مثل من عاشق کارای فرم و پرفورمنس و رقص معاصر بود... که نفهمیدم با وجود صورت استخونی و فک زاویه دارش،گردن بلند با سیب گلوی کاملا مشخص و رگ های برجسته گلو و پیشونی ، چی باعث میشد که همچنان بیبی فیس باشه! شاید چون اکثرا زیادی دلقک بودی و نمیتونستی جدی باشی! البته لاغر مردنی بودنتم بی تاثیر نبود! بهت میگم بزن این سبیل دسته بیلو!میگی یه جوری باید بیبی فیسیمو از بین ببرم وگرنه اونجا کونم میذارن!:)) چقدر بزرگ شدی تو بچه! نه فقط به خاطر اینکه سبیل میذاری یا فلسفه مارکسیستی میخونی... نمیدونم واسه چی!ولی دیگه اون پسربچه احمق نیسی!یه جورایی عوض شدی...جفتمون عوض شدیم ولی تو یه چیزایی هم یاد گرفتی اما من فقط رنج کشیدم و خودآزار بودم...برای من فقط یه بهار و تابستون و پاییز رد شد بعدش موندم تو یه زمستون همیشگی... واسه تو چیزای خوبی میبینم اما راجع به خودم راستش خنثی ام... نیمه ای از من امید داره اما نیمه دیگم نفسشم در نمیاد چه برسه به اینکه امیدی داشته باشه...!

سی رنگی آروم بود و نسبت به حرفای ما بی اهمیت... آروم گذاشتمش روی زمین. دست تو و افکارمو گرفتم و از کاشانه زدیم بیرون... دوباره مادی رو برگشتیم...