ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
شعری پست میکنم از دوست عزیزم عادل نریمانی که مدتهاست از او بی خبرم و امیدوارم که حالش خوب باشد...
.
.
.
.
و مادرت شبح سرد می شود هرشب
میان یک چمدان می شود پدر جاری
و دود می شود انگار بند بند تنت
میان شعله ی فندک و چند سیگاری
سکوت مبرم جسمت ، صدای ممتد سر
نگاه سرخ دو چشمت ، خیال بیماری
روانه می شود انگار آب های تنت
درون لوله ی شهری ، میان دیواری
تعفن لزجت پشت دوش حمام است
به روی صورت او با ولع تو می باری
به چشم ها و تنش ، جایگاه بوسه ی تو
و نفرتی که به عشق قدیمیت داری
به لذت عصبی و سفیدی چشمان
به چند لحظه ی بعدی و حس بیزاری
به خیسی بدنت در میان سرخی آب
به ریش و تیغ و نیازت به سهل انگاری
شیاف کل وجودت میان یک من خاک
درون این طبقه تو هنوز بیداری
.
.
.
.