ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
از منی که گریه میکرد با شمع های تولدش...
از هفده سالگی غمگینم...
از شانزده سالگی ام که طعم خون میداد...
از پانزده سالگی مستم که تلوتلو میخورد...
به تو...
به تو که لای کتاب ها و مقاله ها مدفونت کردم...
به تو که همیشه باید برای بودن یا نبودنت اثبات شوی...
به تو که همیشه خواب بودی...
.
.
به جایی رسیدم که از کسی کمک میخواهم که برایم هیچگونه حضور مادی و معنوی ندارد...
.
.
خسته شدم...
به نکبت افتاده ام...
به خودکشی فکر نمیکردم ولی نمیدانم چرا دیشب لوله یبخاری اتاقم را از جاش در اوردم درز در و پنجره رو گرفتم و خوابیدم...صبح که بیدار شدم همه چیز سر جاش بود حتی لوله بخاری....!
.
.
شما اسم این وضعیت را چه میذارید...؟!
بحران های هفده سالگی...؟!
تغییرات هورمونی...؟!
یا دردهای مضاعف...؟!
.
.
تمنا میکنم شما دیگر با حرف هایتان آزارم ندهید...
باور کنید من خسته تر از این خسته شدن های مداوم ام...
تولدت مبارک ؟
+امیال مبهم و گنگ 17 ساله ای که شاید باید شمع 30 سالگی رو پر می کرد
ولی هورمونام بی تاثیر نیستن
تولدم ۱۷ خرداده
تارا چی شده؟
یه قضیه ای پشت این حالت هست؟
بدحالی نباید اینقد طول بکشه
بشین برا خودت حرف بزن ببین چیه داره آزارت میده...بشور بزارش کنار
چشم
تارا دقیقا چته؟
پیچیده ست.....
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
خوبید ؟
خدا پیش دل های شکسته اس
گاهی غم و غصه خیلی نشانه ی خوبی
برای اینه که بدونیم هنوز انسانیم
امیدوارم موفق باشید
خدانگهدار
بیخیال!