ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
تنهایی....
تنهایی خاکستری....
تنهایی خاکستری که طعم زهرمار میدهد...
در وضعیتی هستم که
اطرافم پر از اسم های مختلف است
ولی میلی به صدا کردن هیچ کدامشان را ندارم...
پس زنگ ها را
پیام ها را
جواب نمی دهم...
جواب نمیدهم...
قرار ها:کنسل...
خوشحالم که همین تکه جای مجازی را دارم
که از هجوم تمام دوستان و آشنایان در امان مانده!
اما این تنهایی،
این زهرمار خاکستری
ذره ذره وجود مرا می مکد....
گاهی
یک نفر
باید
آدم را
بلد باشد....
.
.
.
.
.
از همدان چه خبر؟
گفتم که به دلایل نامعلوم که بعدم معلوم شد(کمبود بودجه و از این حرفا...) منتفی شد....
همینکه عده ای نیستند که آزارمان بدهند چیز خوبیس
اما اینکه عقده ای نباشند که تا گاهی بی حاصل برایت مهربان باشند درد بزرگیست
اینکه نمیشه گاهی بعضیا باشن واقعا آزار دهنده ست...